به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنی است*** به ناله ی دف و نی در خروش و ولوله بود
مباحثی که در آن مجلس جنون می رفت*** ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود
دل از کرشمه ی ساقی به شکر بود ولی*** ز نامساعدی بختش اندکی گِله بود
قیاس کردم و آن چشم جاودانه ی مست*** هزار ساحر چون سامریش در گَله بود
بگفتمش به لبم بوسه ای حوالت کن*** به خنده گفت کی ات با من این معامله بود
ز احترام نظری سعد در ره است که دوش*** میان ماه رخ یار من مقابله بود
دهان یار که درمان درد حافظ داشت*** فغان که وقت مروّت چه تنگ حوصله بود
تفسیر عرفانی
1.خدایا!سحرگاه در بارگاه میخانه چه شور و غوغایی برپا بود که در آنجا شمار زیادی از زیبارویانی که دل می برند و ساقیانی که شراب در پیاله می ریزند، در رفت و آمد بودند و همه جا شمع و مشعل روشن بود.
2.حکایت عشق که هیچ حرف و نکته ای نمی تواند آن را بیان کند و در هیچ سخنی نمی گنجد، با ساز و آواز خوش دف و نی در جوش و خروش و شادی و همهمه بود.
3.بحث و جدل هایی که در میکده ی عشق و محفل رندان و عاشقان مجنون بیان می شد، بسیار بالاتر از قیل و قال های رسمی و پرسش هایی بود که در مدرسه و بین اهل علم مطرح می شد.
4.اگر دل عاشق و شیدای من از ناز و توجه و مهرورزی معشوق سپاس گذار بود، ولی از بخت بد و ناموافق خود کمی گله مند بود که چرا هنوز به وصال یار نرسیده است.
5.دیدم که چشم مست و دلفریب و افسونگر معشوق، چنان همه را مسحور خود می کرد که در مقایسه با جادوی سامری جادوگر هزار برابر بیشتر بود و هزار ساحر از سحر و جادوی این چشم زیبا شکایت داشتند که همه را مست و جادوی خود می کند.
6.به یار گفتم:به لب من بوسه ای شیرین از لب لعل خود حواله کن و او با خنده و تمسخر گفت:چه وقت بین من و تو چنین کاری صورت می گرفته است؟!
7.سعادت و خوشبختی در راه رسیدن به من است و من امید پیشامد خوبی را دارم؛ زیرا دیشب ماه در مقابل چهره ی زیبا و خورشیدی معشوقم، قرار گرفت.
8.از دهان زیبا و شیرین معشوق که درمان درد عشق حافظ را به همراه داشت و می توانست درد او را با دادن بوسه ای شیرین تسکین دهد، فغان که هنگام جوانمردی و بخشش، چه قدر ناشکیبا بود و ما را در حسرت بوسه ای گذاشت.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}